داستان های کوتاه خودتان را با ما شریک سازید.

در حال حاضر صفحه ما برای ارسالی هایتان باز است.

ما در حال حاضر برای ارسال یک شماره دیجیتال داستانک توسط زنان و هنرمندان غیردگرجنس‌گرا در افغانستان آماده هستیم.

کمک به پناهندگان افغان یک سازمان غیرانتفاعی مردمی و به رهبری داوطلبان است که به زنان، نویسندگان و هنرمندان افغان در بحران خدمت می کند و از آنها حمایت می کند.

رایپ تقریباً چهار داستان کوچک را در ماه منتشر میسازد. در نشریه آینده، رایپ فکشن تقریباً چهار اثر کوچک و چهار اثر هنری بصری به نشر خواهد رساند. هنری بصری میتواند تصویر سازی، عکس، رسامی و یا کار دیجیتال باشد- ما از همه آنها برای توجه  استقبال میکنیم.


چه کسانی باید ارسال کنند: این نشریه مخصوص نویسنده گان و هنرمندان بصری افغان است که به عنوان افغان شناخته می شوند و حداقل پنج سال در افغانستان زندگی کرده باشند. ما از آثار به زبان دری، پشتو و تاجیکی استقبال می کنیم. اولویت با داستان هایی است که در افغانستان نوشته شده باشد.

تعداد کلمات: حداکثر 500 کلمه.

وضعیت انتشار: اثر اصلی باشد، کاری که قبلا منتشر نشده باشد.

زبان ها: دری، پشتو، تاجیکی و انگلیسی.

موضوع اثر: اثر باید از یک داستان خبری، مقاله، و یا هم به شکل رسانه دیگر "فعلی" در وقت ارسال الهام گرفته باشد. این موضوع هم برای آثار نوشتاری و هم آثار بصری، صدق میکند.

ارسال های متعدد: لطفاٌ هر بار فقط یک اثر را برای ما ارسال کنید. ما خوشحال میشویم وقتی از شما ارسالی جدید دیگری قبول کنیم که شما از ایدیتور های مان، درباره آخرین اثرتان معلومات حاصل کرده باشید. 

ارسالی های همزمان: همیشه اجازه دارید. لطفاٌ اگر قصد انصراف از ارسال را در زمان انتظار دارید ما را از طریق ایمیل afghan.refugee.aid@gmail.com و editor@ripefiction.com مطلع بسازید. 

وقت قبولی و یا هم رد شدن اثر: انتظار داشته باشید که بین 1 تا 7 روز به ایمیل شما جواب داده شود. ما هر یکشنبه درباره نشر کردن موضوعات تصمیم نهایی را میگیریم. پس از یک هفته خبر بگیرید.

پاداش: 0.08 دالر برای هر کلمه، با حداقل 40 دالر.

ما دوست داریم کارهای نویسندگانی را که قبلاً به نشر نرسیده اند، نویسندگانی که انگلیسی زبان اول شان نیست، نویسندگانی که از قشر متضرر جامعه هستند/ دختران، زنان، نویسندگان همجنسگرا و یا صداهای دیگری که به حاشیه رانده شده اند را ببینیم. 


ما علاقه خاص به داستان هایی داریم که...

که در وقت ارسال مستقیم بالای یک خبر، مقاله و یا یک جریان رسانه ای صحبت میکند، تحقیق میکند، پیچیده و یا هم روشن میسازد.

ساختارهای قدرت را به چالش میکشد، به خصوص قسمی که توسط افراد جامعه ای  نوشته شده باشد که با آن ساختار های قدرت سرکوب و به حاشیه کشیده شده باشند.

اجتماع، مهربانی و اقدامات تظاهراتی را جشن بگیرد. به قشری که بی صدا هست، صدا ببخشد. قشر محروم جامعه را بالا برده و در مقابل اختلاف امتیازات مقابله کند.

توجه اخبار بین المللی را فراتر از دنیای انگلیسی زبان ها افزایش میدهد و تجربه های گوناگون جامعه جهانی را بررسی میکند.

از رویدادهای در حال جریان که به شکل مستقیم بر نویسنده و جامعه آنها تاثیر میگذارد، الهام گرفته باشد.

تجربه هایی با صدا، شکل و رسانه.


ما علاقه به داستان هایی نداریم که...

قهرمانان قدرتمند، حمایت از ساختار های قدرتمند، وحمایت از اعتراض، شورش و انقلاب به شکل منفی در آن باشد.

یک گروه، اعضای یک گروه ممتاز و یا طبقه یا گروه مورد ستم یک جامعه ای را در حاشیه قرار دهد، یا بعضی افراد خاص را نجات دهنده گروه به حاشیه کشیده توصیف کند.

رواج دادن تعصب، نژادپرستی، ترانسفوبیا، جنس گرایی، ابلیزم، هوموفوبیا، فاطفوبیا و غیره در آن باشد. یا گروه های جداسازی شده ای از مردم بر اساس نژاد، جنس، جنسیت، مذهب یا نوع بدن را شامل شود.

از واقعه ای مربوط به زندگی شخصی نویسنده الهام گرفته باشد.

به شکل مستقیم در ارتباط با یا به وضاحت توسط یک داستان خبری، رویداد فعلی، بخشی از رسانه و یا از نشریه غیر داستانی الهام گرفته باشد.

تخیلی باشد.

از رسانه های مشهور الهام گرفته اند. باید خاص بودن، متمایز و تغییر در کاپی رایت یک اثر منتشر شده، واقع نشده باشد.

داستان نباشد.

ما نشرکننده شعر یا موضوعات غیر داستانی نیستیم (هیچ مقاله شخصی، نامه باز، بازتاب های غیر داستانی و یا قطعه های نظری را نشر نمی کنیم.)


چطور ثبت نام کنیم؟

لطفاً موارد ذیل را از طریق ایمیل به این آدرس afghan.refugee.aid@gmail.com بفرستید:

کاور لیتر یا نامه پوشش به شمول:

نام نوشته شده/خطی شما.

لینک مستقیم به رسانه ای که شما ارسال میکنید.

معلومات مختصر شما به حیث نویسنده در موضوعی که ارسال میکنید، به شمول هر چیزی که شما دوست دارید خوانندگان درباره شما بدانند و ارتباط شما به موضوع ارسالی.

زندگینامه مختصر نویسنده.

کار خود را به شکل یک فایل docx, doc ضمیمه  RTF همراه با حذف تمام اطلاعات شخصی تان (بدون نام، اطلاعات تماس و یا معلومات شناسایی دیگر داخل فایل و یا هم در اسم فایل). فایل شما فقط باید شامل اسم داستان، متن و تعداد لغت ها باشد.

فایل هایی که اطلاعات شخصی را شامل میشوند منتشر نمیشوند.

اگر تجربه خوانندگان داستان تان به فرمت غیر استاندارد وابسته است، لطفاٌ یک فایل پی دی اف کار خود را همرای فورمت اسم و مشخصات شخصی تان اضافه کنید. ما داستان هایی را که مستقیماً در داخل ایمیل نوشته شده اند را قبول نمیکنیم. 


حس میکنید گم شده اید؟

یک مثال ارسالی را چک کنید.

ارسال میتواند ترسناک باشد.

قانون های زیادی برای مراعات کردن وجود دارد. استانداردها و رهنمایی های زیادی ضرورت دارد.

پس اینجا یک نمونه وجود دارد---یک مثال برای اینکه یک کاور لیتر قوی چگونه است.

ضرور نیست ارسالی شما دقیقاً مثل این باشد (اما اگر چنین باشد، مشکلی نیست!)

به: afghan.refugee.aid@gmail.com 

عنوان: ارسالی-والدن-ای

زرلشت، کارتیکا و مصطفی عزیز،


لطفاً به این داستان کوتاه 500 کلمه ای، "والدن ای" برای انتشار، توجه کنید.

این اثر از "یک ربات تحویل دهنده لحظه ای شاعرانه در جنگل های انگلستان خلق میکند." الهام گرفته است (https://www.npr.org/2022/05/20/1100290734/delivery-robot-woods-northampton-england-united-kingdom).


من با نظریه یک ربات تنها سرگردان در محیطی که در غیر این صورت، از تکنالوژی حذف شده بود- مثل هنری دیوید ثوریو حرکت کردم.


تشکر از توجه تان.

تقدیم شما،

جین دو(او/آنها)


جین دو نویسنده داستان های خیالی از سپکتر، تگزاس بزرگ است. او فعلاً یک کاندید دوکتورا در فاکولته جادو در دانشگاه سالامانکا است. آثار او در مجله های داستانی کرونوپولیس و نیو آنخ مورپورکر به نشر رسیده است. او را در فرندستر و بیبو@janedoesnt پیدا کنید.

 ضمیمه: .docx والدن-ای


مثال هایی از فلش فکشن و میکرو فکشن

داکتر بیرون است اثری از راب مکلور اسمیت

این با یک زنگ شروع می شود. میفهمم که تو فقط امشب را پوشش ‌میدهی، او می‌گوید، من فقط برای درد کمر می‌گیرم. این درد وحشتناک است. من معلول هستم، ببین، اما خواهرزاده ام، او را برداشتم تا او را روی چوکی اطفال در برگر کینگ بگذارم و چیزی را بسیار بد چرخاندم و مجبور شدم خم شوم، و من زود خسته میشوم. نفس کم میاورم. من آن را مصرف نمی کنم مگر این که مجبور باشم، داکترم می داند که من مصرف نمی کنم، می فهمید، سوء استفاده نمی کنم. شما نسخه را توضیح می دهید، بیمار با بیماران . تو یک مرد خوب، شوهر و پدر، باشگاه روتاری، ایلکس، برکت در کوله پشتی هستی. اگر این درد را داشتی... من دو اولاد دارم... برای گذاشتن غذا به روی میز، نان چاشت را در بسته های نان چاشت.

شکستن شروع می شود. شما معتقد بودید که درد مفید است - فایده معنوی دارد - اما حالا باید به هر قیمتی او را از بین برد. نصیحت تبدیل شده، درباره مخارج. اسلیک لنس در دفتر می نشیند همانطور که صاحب دفتر است (او روی چوکی شما می چرخد. او این داستان را دارد: آیا میشود اسکیزوفرنی را با تله پاتی اشتباه گرفت، می شنوم که پرسان میکنید. شما خنده میکنید، آموزش دیده اید تا دیگران را راحت کنید. تا وقتی که برای بیماردردناک تجویز می کنید، مواد افیونی اعتیادآور نیستند. او مثال های رایگان را تبلیغ می کند. شما دیروز به دنیا نیامده اید، اما احساس خوبی است که به شما فضولی های گرم بدهید، تا مریض ها شما را دوست داشته باشند.

تو مرد خوبی هستی اگر یک ابرقهرمان بودی، تو الیویتر خواهد بودی. شما اسپانسر یک تیم بیسبال لیگ کوچک هستید. اما حالا آنها پیراهن و آبی 30 می خواهند، و شما هروئین را در یک قرص، قرص های 30 میلی گرمی، چسب های فنتانیل، اسپری، سابسیس، برای سرطان می زنید، اما به جهنم همگی ما از یک چیزی بد شده ایم. شما در برنامه بلندگوی اینسیز کنسرت می‌کنید، خودتان جوک بگویید: اخیراً یکی از من پرسید که ترجیح می‌دهم چه چیزی را رها کنم، غذا یا رابطه جنسی. گفتم: "دوباره به آن یکی نمی افتم، همسر."

400 دالر برای 15 دقیقه. شما به زودی ساکلر بزرگ خواهید شد. تو اصلا آدم بدی نیستی دکتر بی، من درد دارم. چهره شما در نامه ثبت نام در حال خیانت به بیماران و عموم مردم برای سود مالی شخصی است. ده سال با تروتر گلف بازی کردی، پسرها با هم برنده ی ریجنال شدند، تو در دومین عروسی او بودی. حالا تجارت آشکار مواد مخدر از سوی یک متخصص طبی دارای مجوز که قسم خورده است ضرری نرساند، تکان دهنده تر است... همسرتان به شما شانه سردی می دهد. شما از تلفن دخترتان را می شنوید: پدر گفت که یکی از بیمارانش حداقل با انجام کاری که دوست داشت مرده است... هروئین. قبل از صادر کردن حکم، طرف جوی بیرون می روید. هیچ چیز دیگری باقی نمانده است. آب خاکستری و سرد، امواج به طرف شما می آیند. آسمان پر از کلاغ. لات را با براندی قورت می دهی. شما آنها را از طعنه آن در امان نخواهید داشت. بگذارید درد شما را احساس کنند. این افراد ضرورت دارند به یاد بیاورند که چقدر از آن در این دنیا وجود دارد. یک مرد نمی تواند دنیا را تداوی کند. شما می خواهید آنها این را بدانند. شما می خواهید آنها بدانند که درد دارد.

زندگی بخشنده، زندگی داده شده توسط ایس، کرینی

هشدار: تجاوز جنسی به کودک، افراط گرایی مذهبی، مرگ/مردن ، خون و حالات وحشتناك بدن قربانيان


در سیزده سالگی، ارین در چوکات اتاق خوابش ایستاده است و روی زانوهایش تکان می‌خورد. موهایش وحشی، تیره با چربی. رنگ او خاکستری; پوست خاکستری، لب‌های آبی، رگ هایی که راه شان را روی گوشت‌های شفاف ترسیم می‌کنند. غرق فکر به نظر می رسد.

یک سال پیش او کومه های سرخ، گلگون و دخترانه داشت. چند ماه پیش جای بند انگشت هایت روی زانوهای گره کرده اش سفید شده بود. توصیف آنها برای خدایان تان باز است."

به ملاقات من بیایید، محترم؟" او صحبت می کند و صدایش مثل میخ در مقابل مغز شما است. گود کردن سوراخ ها، سنگرها، کرمچاله ها. "اگر پشت پدر آمده ای، ناامید می شوی." خنده او خش خش است، آب جوش به روی یک چایبر جوش میخورد.

نزدیک تر میشوی. چشمان او سبز شیشه ای است، مردمک ها کلان و منقبض می شوند و تاریکی نامطمئن بیرون می آید. فاصله ای فیلمی در نگاهش وجود دارد. نگاه علمی که قرن ها است پناهگاه ها و کنج خیابان ها را پر کرده است.

خدایان او را لمس کرده اند. مانند آب از تکه، آنها از جسم او عبور کرده اند و دانشی روحانی در پی آنها باقی گذاشته اند. دختر بیچاره، فکر میکنی . ذهن او نمی تواند چنین چیزهایی را تحمل کند. پدر ارین قیمتی را که برای ماموریت خواهند پرداخت را میدانست.

"آیا مطمئن هستید که بیش از یک طفل وجود دارد؟"

"من می توانم تا سه بشمارم. پدرم این را به من یاد داد." مژه هایش از خستگی زودگذر افتاده است. "

آنها کجا هستند؟"

من می توانم جهان ها را به زبان خدایان حساب کنم. من می‌توانم مرگ‌هایی را که اتفاق می‌افتد، اتفاق خواهند افتاد و اتفاق افتاده، را حساب کنم.» او صدایش را بلند نمی کند، اما اعتماد به نفسش شما را قطع می کند.

معده شما در عدم اطمینان آهسته خالی میشود. "

من حیات بخش و حیات گیرنده هستم."

دستش را دراز می کند. نمی توانید دلیلی برای نگرفتن آن پیدا کنید. او کشتی خدایان جدید است، و حتی ترس نمی تواند شوق و علاقه شما را کاهش دهد.

او شما را به اتاقش هدایت می کند.

جسد پدرش روی زمین افتاده است. او بینی ندارد. صورتش تکه های گوشت و استخوان نمناک است. خون اطراف او در حال انبساط است، همان بافتی که نشانه صعود ارین به آمادگی حاملگی بود.

زانوهایت سگک می زنند به زمین می افتی.

"چه اتفاقی برای او افتاده است؟" شما خفه می شوید.

او می گوید: بچه ها گشنه به دنیا می آیند. صدایی فراتر ازحد دید شما. ارین به پشت سرش نگاه می کند، با حالتی زیبا، مادری باکره مقدس که به هدیه خدای فرزندانش خیره شده است. ترس شما بالا می رود، صفرای شما نیز بالا میرود. استفراغ می کنید، خفه می شوید و دوباره استفراغ می کنید. شما نمی توانید حرکت کنید و بنابراین در کثیفی خود دراز کشیده اید و در حال سست شدن هستید.

گریه میکنی.

ارین زانو می زند، با حرکات گیج کننده و شکسته به طرف شما می خزد. سرش را نزدیکتر پایین می کند و با زبانی سرد و عجیب روی اشک های تو می زند. آبی و مشکی، احساس می‌شود. مرده.

او با مهربانی می گوید: "تو زیبا، احمق کوچک." "تو هرگز فکر نمی کردی." نفسش روی صورتت ماهی گندیده است. سرد، مرطوب، غلیظ. چشم هایت را می بندی و تصور می کنی که نمی توانی صدای سر خوردن بچه هایش را بشنوی که از باقی مانده های جسد پدرشان بالا می روند

. او می گوید: «خدایان یک زن می خواستند.

او لب های هرس شده و پوست کنده اش را به پیشانی شما فشار می دهد. بوسه کودک به اسباب بازی مورد علاقه.

فرزندان او مرطوب و قوی دور گردن شما می پیچند.